يکشنبه ۳۰ ارديبهشت
|
|
اهل دل هستی اگر، بگشا گره از مشکلی
|
|
|
|
|
همسفر با سهراب
گل باغچه قایق من
ریشه در بیکران ها دارد
عطر گیسویش هم
نم باران، لب رود ،جریان
|
|
|
|
|
همره قافله ُ عشق کجا میگردی
|
|
|
|
|
نازنینم ما همان اطفال دیرین توایم /
کودکان مکتبت ، دلگرم تمرین توایم....
|
|
|
|
|
🌅هر کجا شاهیست ما هم در ولایت میرویم🌅
|
|
|
|
|
می ریزد از نگاه تو دیوارهای شهر
|
|
|
|
|
دلم را مثل کاغذ کردهای پاره نرنجیدم
|
|
|
|
|
از سرآغاز تو افسانه ی پایان بودی
|
|
|
|
|
نسخه ویرایش شده شعر حکایت تاجر
|
|
|
|
|
از جنون و عاشقی ترسیده ام
|
|
|
|
|
خوش یافته اند جا
سنگر بر لونه ی عقاب
دفن صاحب خا نه
درخاک قفلت انتطار
دست پا زدن حس د
|
|
|
|
|
اگر نسیم بودی
نفس به نفس
حبس می کردم تورا
میان سینه ام
نه اصلا
|
|
|
|
|
چو نیکی میکنی با ما عیان کن
هوای خشم داری هم نهان کن
|
|
|
|
|
من صدای اوج پرواز را شنیدم که چنین ،
خوابم ازچشم پریده
|
|
|
|
|
اینگونه نبود
بی تو باشم
دلخوش به غزلهای تمنای تو باشم
اینگونه نبود
از فراقت
چشم بسته در هیاهوی
|
|
|
|
|
بالشم عطر تو دارد
در نبودت همدم بالینمنگشته...
عطر بالش
مرا به رویا میسپارد
|
|
|
|
|
پیر مرد می خورد از سیب
تا می خورد
می خورد از سیب !
|
|
|
|
|
بی تو فردوس برایم، شبهی تاریک است
تیر دل تنگی تو بر سر من ،شلیک است
|
|
|
|
|
هر چه در دل داشتم دیدم که یار از یاد برد.
دل سپردم دست او اما دلم را باد برد.
|
|
|
|
|
دلیلش را نمی دانم ،ولی چیزی درون من
اگر چه از تو دلگیرم مرا سوی تو می آرد
|
|
|
|
|
همیشــــــــــــــــــــــــه خانه روشن بود
دل من قـــرص و محکـــــــــم بـــــود
تو بـــــــو
|
|
|
|
|
با عشقت ای حسین ز رضوان گذشته اند
|
|
|
|
|
شعر ترم راوت شب زنداری است
|
|
|
|
|
چه بد گرفتار تار مویی شدیم...
|
|
|
|
|
من شدم معشوقه ات بی من تو حیران می شوی
جان به قربانت بگو در عشق قربان می شوی
قصر رویاهای یک زن مخ
|
|
|
|
|
شعر "فصل آوارگی" مربوط به گذشت روزگار و عمر و مشکلات و سختی های زندگانی امروز
|
|
|
|
|
مار دور گردنم پیچیده ….
هیچ کس مثل من آزرده نشد
|
|
|
|
|
چشم خود را بست
چه آرامشی دارد
گنجشک بر زمین
|
|
|
|
|
نیمه هم بگذشته از فصل بهار
ای تورم کی تو میگردی مهار
یکه تازی میکنی خوانی رجز
جز خدا بر ما نمی آی
|
|
|
|
|
دل از این خانه بی پنجره بر دار برو
حاصل عشق مگر چیست ،به جز تنهایی؟
|
|
|
|
|
به تهران گردی /
چراغ نیست /هست؟
تآتر خیابان
یک کپه سر
تیز بُر شد روی آسفالت و
خیانت به رسم
|
|
|
|
|
چشمان تو امتداد تلالو خورشید سوزان
به ارمغان آور واپسین درمان را
|
|
|
|
|
ای خوش آن خاطره ای که پس ازحسِ اجل ،
به دستانِ پُر ازهیبت و خوبِ بادِ تقدیر افتاد
|
|
|
|
|
رفتن بد است شاید ، اما در این مکان
حتی اگر گناه باشد ، خلاف نیست
|
|
|
|
|
درد جهانم استخوان سوز است
|
|
|
|
|
به مرگ شعر چون بغضِ گلویم ناله میسوزد
|
|
|
|
|
باور بکن احساس تو شاید بخشکد شعر ما
|
|
|
|
|
سر را به صخره میزند دائم بفهمی...
دریا نباشد ساحلت عین کویراست
احمدصیفوری
|
|
|
|
|
آمدی خوش آمدی اما چه دیر!!!
دست قلبم را بیا محکم بگیر
مثل خاک تشنه ام چون ابر باش
مرحمت کن بر ت
|
|
|
|
|
دستهایم نگاره ی فریاد زدن رااز یاد برده است
|
|
|
|
|
از چشم تو در دام جنون افتادم / از چشم جهان خود برون افتادم
|
|
|
|
|
ای عشق
سحری به وقت دستانت
نمازی به وقت چشمانت
بین الطلوعین عشق تویی
|
|
|
|
|
فصل بهار است و جولانگه گلهای مان
|
|
|
|
|
برگرد که یارت غمِ بسیار کشید
|
|
|
|
|
کسی نمانده خودم از تو معذرت میخوام
|
|
|
|
|
حتم دارم که تو تنها قاتلی هستی که نه ....
|
|
|
|
|
بود تاجری پرآوازه در باکوی آذربایجان خوش قد و بالا ، خوش سیما ، هم چو ماه تابان آسم
|
|
|
|
|
تو را در خاک امانت میسپارم
|
|
|
|
|
جاهلی ناهی ز منکر میشود
میبـرد از دیـن و قـــرآن آبـــرو
|
|
|
|
|
🌙🌙به لطف یک خیال خوش،حصارمی شودقشنگ!
|
|
|
|
|
این روزها
پا می کوبم به فرش دلم
چیزی رابه زبان نمی آورم
بی خبری ذوب کننده س
تورا سپردم به خدا
|
|
|
|
|
می روم از پیش تو شاید جایم اینجا نیست
رفتن رضایم نیست و اما ماندنم دشوار....
|
|
|
|
|
در التهاب طلوع دست های دچار فراق
|
|
|
|
|
کوچ بود و، منِ کوچ نشین و،
|
|
|
|
|
صبح بخیر..18
یار آمد و صبح آمد
خورشيد جهان آمد
آن دلبر زیبا رو
پیش
|
|
|
|
|
افتاده اند
از اصالت
عاشقانه ها
اسب ها
صفحه ها را
بی سرباز می دوند
✍️
شیدا_شهبازی
📚
خوش
|
|
|
|
|
زمستان یک مرگ عاشقانه است...!
|
|
|
|
|
پُر از خواهش احساس اقاقی شده است
انتظارت بانو
در کشیده است امید از نفس پنجره ها
|
|
|
مجموع ۱۲۴۱۹۱ پست فعال در ۱۵۵۳ صفحه |